ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟
عشق شون پت وزده چنبره بر زندگیم
سهم دل خشکه نپرداخته ای یعنی چه؟
ای کیانوش که با ما وزده شطرنجی
شده چرمنگ و فقط باخته ای یعنی چه؟
نودیدی که سحرناز به روی لیلون
باز هم خنجر خود اخته ای یعنی چه؟
وا وکن چشم و ببین گرد نخود چی فوکوله
کار ای دو برره ساخته ای یعنی چه؟
به نام زیباترین زیباییها
امروز هر آنچه مینویسم برای دل خودم مینویسم ولا غیر
دلم خیلی گرفته
انگار از همه دورم
تنهای تنها
حتی حال نوشتن هم ندارم
دوستانم میگن عاشق شدی ولی فکر میکنم عاشقی شش سالی هست دور و برم پرسه نمیزنه
به جرات می تونم قسم بخورم پنج شش سالی هست عاشق هیچ ننه مرده ای نشدم
به قول سهراب
پدرم وقتی مرد
پاسبانها همه شاعر بودند
مرد بقال از من پرسید چند من خربزه می خواهی
من از او پرسیدم
دل خوش سیری چند؟
تقدیم به تو که بهترینی:
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز
از فراق جام لعلت دردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم بر سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشدت ارام جان
جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز
بسیار خوشحالم از اینکه به جرگه دوستان وبلاگ نویس در آمدم
امیدوارم با استعانت از او و راهنمایی و نظرات شما روز به روز بهتر شوم
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
